─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
🌷روزی حضرت داوود از یک آبادی میگذشت. پیرزنی را دید بر سر قبری زجه زنان. نالان و گریان. پرسید: مادر چرا گریه می کنی؟ پیرزن گفت: فرزندم در این سن کم از دنیا رفت. داوود گفت: مگر چند سال عمر کرد؟ پیرزن جواب داد:350 سال!! داوود گفت: مادر ناراحت نباش.
☘پیرزن گفت: چرا؟ پیامبر فرمود: بعد از ما گروهی بدنیا می آیند که بیش از صد سال عمر نمیکنند. پیرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسید: آنها برای خودشان خانه هم میسازند، آیا وقت خانه درست کردن دارند؟
🌷حضرت داوود فرمود: بله آنها در این فرصت کم با هم در خانه سازی رقابت میکنند.
☘پیرزن تعجب کرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران میپرداختم.
✨برچرخ فلک مناز که کمر شکن است
✨بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است
✨مغرور مشو که زندگی چند روز است
✨در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
🍃🌹
#حکایت_های_آموزنده
پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد
او دستانش می لرزیدوچشمانش خوب نمیدید
و به سختی می توانست راه برود.
هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی رابرزمین انداخت وشکست
پسروعروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند
باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد.
آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قراردادند وپدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخوردو غذایش را درکاسه چوبی بخورد.
یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد
پدر روبه او کرد وگفت:پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت:دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!
یادمان بماند که :
“زمین گرد است…”
🍃🌹
آخرین نظرات