شیخ رجبعلی خیاط رحمه الله علیه ، مستاجری داشت که در قسمتی از خانه ی او ساکن بود،
زن و شوهر جوانی بودند که احتیاج به منزل داشتند ، 20 ریال هم ماهیانه به شیخ اجاره می دادند….
پس از مدتی مستاجر شیخ رجبعلی خیاط صاحب فرزند شد،
مرد مستاجر به خانه ی شیخ رفت ،شیخ در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپ اقامه گفت
و برای فرزندش دعا کرد.
مادر و پدر نوزاد خوشحال از جای خودشان برخاستند تا به خانه بروند که شیخ به پدر نوزاد گفت:
کمی صبر کن باهات کار دارم ..
مرد مستاجر کنار شیخ نشست،
شیخ گفت:
داداش جون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته ، از این ماه به جای 20 ریال 18 ریال اجاره بده ، 2 ریالشم واسه فرزندت خرج کن ، این 20ریال رو هم بگیر اجاره ی ماه گذشته ایه که بهم دادی ، هدیه ی من باشه برای قدم نوزادت
آدم دوبار که میره
درخونه ی یکی ،
خودش خجالت میکشه 😅
شرم میکنه !
دوبارش که شد چهار بار
طرفم مثل روز اول دیگه تحویل نمیگیره ..☹️
ماهم که با معرفت
خدارو با خودمون قیاس میکنیم 😓
خدای متعال میگه ببین
من اون “یکی” که گفتی نیستم !
ان الله یحب التوابین . 😍 ❤️
توّاب ینی کسی که
هی پشت بندِ هم توبه میکنه 👍💖
هی که توبه کرد ،
هی بیشتر عزیز میشه ! 😍
عزیز من ..
انقد زیادی خوبی که هیچ وقت نشد
معادلاتتو بفهمیم !
ببخش 🙏 🏻 😘
پیش بہ سوے خداH
🌸 💐 🍃 🌼 🌺 🌸 💐 🍃 🌼 🌺
آخرین نظرات