چقدر تلخ است
كه نداني
آخرين خداحافظي ات از پسرك كوچكت است
از دخترت كه تنها مرد امن زندگي اش تو بودي
از همسرت
كه افتخارش تو بودي
گاهي واقعا زود دير ميشود
پدرم رفت
قرار بود كه برگردد
نميدانم چه شد كه اين همه خبر از سر و ته اين شبكه هاي مجازي ميبارد
ميدانم كه دروغ است
پدرم امشب بر ميگردد
او قبل رفتن
به من قولِ پارك داده بود…!
ثمين_پورآذر
“تقديم به دل هاي شكسته ي امشب”
این پای بابای من است، عکسش را از آلبوم جدا کردم و لای قرآنم گذاشتم تا هرگز یادم نرود پای پدر رفت تا پایم نلغزد، پایم به مجلس گناه باز نشود.
کف پایش صاف بود. اما سر پایش هوای پریدن داشت. گوش پایش به فرمان رهبر.
ناز شست پایش که افتاد اما نگذاشت حرف امام بر زمین بیفتد.
بخشی از وصیتنامه پدرم: “حال از تو می خواهم ای عزیز مهربان! مرا به این آرزویم برسانی و لیاقتی به من بدهی که بتوانم انتخاب شوم و تو را در حالتی ملاقات کنم که جدم حسین ابن علی علیه السلام ملاقات کرد، یعنی با بدنی خون آلود و جسمی تکه تکه شده، در احیاء دین تو، تا فردای قیامت امیدی باشد که به شفاعت ائمه اطهار برسیم”
کاش آدم شدن مرا هم از خدا می خواستی وقتی دعایت اینقدر به استجابت نزدیک است و هنوز هم دیر نیست.
دعا کن تا آخر پایم نلغزد، پایم به مجلس گناه باز نشود.
دلنوشته یک فرزند شهید
کانال افسران جنگ نرم:
@Afsaran.ir








آخرین نظرات