فردی منزلش را می فروشد و پولش را به منزل می برد که صبح آن را به بانک بسپارد و همان شب پولش سرقت می شود و از پیگیری آن هم نتیجه ای نمی گیرد .
چهل شب به محضر امام زمان (عج)متوسل می شود .
در پایان خواب میبیند که نشانی منزل شیخ رامیدهند .
صبح زود به منزل شیخ می آید و پولش را مطالبه می کند شیخ می گوید :
من که دعا نویس و فالگیر نیستم .
در برابر پافشاری آن مرد ،شیخ او را به منزلی در ورامین رهنمون می کند و می گوید :
پول شما در اتاق دوم ،در دستمال ابریشمی قرمزی کنار تنور گذاشته شده است ,برمیداری و بیرون می آیی، آنها تو را به نوشیدن چای دعوت می کنند ،ولی تو شتابان برمی گردی .
این مرد بعدا ماجرا را کاملا تایید می کند و می گوید :
آنجا منزل خدمتکار خودم بوده است.
سلام
وبلاگ خوبی دارید
اما نظر به اینکه بهتر است در وبلاگ مطالب, تولیدی استفاده شود تصمیم گرفتیم در وبلاگ کوثرولایت, کارگاه آموزش نویسندگی برگزار کنیم.
به همین جهت, با داستان نویسی شروع کردیم
لطفا ما راهمراهی کنید.
آدرس ما
http://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات